شعرها و ترانه های پارسی



پی حس همون روزام
پی احساس آرامش
همون حسی که این روزا
به حد مرگ میخوامش
دلم میخوادعاشق شم
آخه فکرت شده دنیام
اگه عاشق شدن درده
من این دردو ازت میخوام
اگه این زندگی باشه
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
شاید مردم حواسم نیست
اگه این زندگی باشه
اگه این سهمم از دنیاس
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
که گاهی باخودم میگم
شاید مردم حواسم نیست
بعد تو من از همه دنیا بریدم
باورم کن من به بد جایی رسیدم
لحظه لحظه زندگیمون با عذابه
باورم کن حال من خیلی خرابه
اگه این زندگی باشه
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
شاید مردم حواسم نیست
اگه این زندگی باشه
اگه این سهمم از دنیاس
من ازمردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
که گاهی باخودم میگم
شاید مردم حواسم نیست



سیه‏ چرده‏ ای، لاغراندامکی‏؛ نجاتم دهد از غم روزگار

به زهرش کنم تلخی غم علاج‏؛ به افعی پناهنده گردم ز مار


چو در پرتو آتش افتد به تاب‏؛ مُکم، قیرگون شیرۀ جان او

خزد، نرم نرمک به گور سیاه؛‏ سیه‏ جسم بی ‏جان پیچان او

ادامه مطلب

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پارکت RMJ24 شرکت ستاک فناوری ویرا حسینیه فاطمیه کاخکی های مقیم تهران مادحانه گالری ساعت مد یزد موویفا مظهرایستادگی نمونه سوالات آخرین دوره ای چهره پردازی کودک فنی حرفه ای سایت جوجه بوقلمون